مجلهی خبری «صبح من»: در دوشنبههای «صبح من» همراه خواهیم شد با حکایتهایی شیرین از جوامعالحکایات؛ حکایاتی کوتاه پر از نکات و اشارات سرگرمکننده و اخلاقی. محمدبن عوفی با نوشتن این کتاب، نام خدا را در ادبیات کهن ایران، جاودانه کرد. این حکایات توسط ناصر کشاورز، به فارسی روان بازنویسی شده است.
پادشاهی بود به نام «کسری». روزی موقع ناهار، آشپز مخصوص دربار، سفرهای آورد و جلوی او پهن کرد. آشپز در حال آوردن غذاها بود که ناگهان پایش به کاسهای خورد و کمی غذا بر روی دست کسری ریخت. کسری ناراحت و عصبانی شد و دستور داد که او را مجازات کنند.
آشپز وقتی که این دستور را شنید، برگشت و کاسه را برداشت و همهی آن را روی سر کسری ریخت.
کسری گفت: «معنی این کار چه بود؟»
آشپز گفت: «شما میخواستید مرا به خاطر جرم کوچکی، مجازات کنید. جرمی که عمدی نبود. اگر این کار را میکردید، زبان مردم دراز میشد و میگفتند، کسری پادشاهی ظالم است و آشپز مخصوص خودش را به خاطر گناهی کوچک، کشته است.
من دوست نداشتم که لقب ظالم به شما بدهند. این بود که به عمد، کاسه را روی سر شما خالی کردم تا اگر مرا مجازات میکنید، لااقل جرم بزرگی کرده باشم.»
کسری از این حرف، خوشش آمد. آشپز را بخشید و پاداش زیادی به او داد.
بخش پیشین:
اخبار «صبح من» را در بله و ایتا دنبال کنید:
کانال «صبح من» در بله:
https://ble.ir/sobheman
کانال «صبح من» در ایتا:
https://eitaa.com/Sobheman