تاریخ : دوشنبه, ۲۶ شهریور , ۱۴۰۳ Monday, 16 September , 2024
2

تاج‌الملوک و احسان خان و بانو محبوبه ـ ۶

  • کد خبر : 60585
  • 17 شهریور 1403 - 13:00
تاج‌الملوک و احسان خان و بانو محبوبه ـ ۶
«هزار و یک شب» داستان‌هایی شگفت‌انگیز و شیرین از روزگاران کهن است که توانسته در طول قرن‌ها، دوستداران زیادی پیدا کند. در ادامه، به بیان داستان‌های هزار و یک شب خواهیم پرداخت.

احسان خان: «به راستی که سرافرازمان کردید!»

پیرزن: «می‌دانم که راز مهمی دارید به هر حال ما این گیس‌ها را در آسیاب سفید نکرده‌ایم!»

تاج‌الملوک هیچ نمی‌گفت و به سوختن هیزم کنار اتاق می‌نگریست.

پیرزن: «چرا تاج‌الملوک این قدر ساکت است؟ چرا زرد شده است؟ آیا بیمار است؟»

احسان خان: «راستش را بخواهید … تاج‌الملوک فرزند یکی از پادشاهان در سرزمینی دوردست است. پدر وی چون خواست برایش همسری برگزیند، به وزیرش گفت که زیباترین و شایسته‌ترین دختر عالم را معرفی کند. وزیر هم پس از جستجوی فراوان، به محبوبه، دختر پادشاه شما رسید! چون پادشاه ما فهمید که دختر پادشاه کافور، از شوهر گریزان است، از تاج‌الملوک خواست تا همچون بیگانگان به کافور بیاید و توانایی‌هایش را نشان دهد و محبوبه را به دست بیاورد.

اکنون، ما اینجاییم تا دختر پادشاه را برای همسری تاج‌الملوک به دست آوریم، اما … اما تا امروز تاج‌الملوک تنها به دنبال نشان دادن توانایی‌هایش به پدر بود … تا اینکه محبوبه را دید و … اکنون دلباخته‌ی او شده است!»

پیرزن که از شنیدن این سخنان تعجب کرده بود، رو به تاج‌الملوک کرد و گفت: «به راستی تو شاهزاده هستی؟!»

تاج‌الملوک سری تکان داد.

پیرزن خود را جمع و جور کرد و گفت: «مرا ببخش اگر جسارتی به شما کرده‌ام.»

تاج‌الملوک نگاه مهربانی به پیرزن کرد و گفت: «تو برای من همچون مادری دلسوز هستی! اگر کاری کنی تا به بانو محبوبه برسم و او همسرم شود، تو و خانواده‌ات را از مال و ثروت بی‌نیاز می‌کنم.»

پیرزن: «سرورم، من تا به حال بارها درباره‌ی این مسأله با محبوبه صحبت کرده‌ام اما فایده‌ای نداشته است. او تا به حال خواستگاران زیادی از پادشاهان و فرزندانشان داشته اما همه را رد کرده است.»

تاج‌الملوک: «اما من راه حل این مشکل را پیدا خواهم کرد!»

پیرزن تعظیمی کرد و از آنجا خارج شد.

تاج‌الملوک و احسان خان هم به رختخواب رفتند. نیمه‌های شب ناگهان تاج‌الملوک از جا پرید و احسان خان را بیدار کرد.

احسان خان: «چه شده است؟!»

تاج‌الملوک: «یافتم! چاره‌ی این مشکل را یافتم!»

احسان خان: «راست می‌گویی؟! چاره چیست؟!»

ادامه دارد…

اخبار «صبح من» را در بله و ایتا دنبال کنید:
کانال «صبح من» در بله:
https://ble.ir/sobheman
کانال «صبح من» در ایتا:
https://eitaa.com/Sobheman

لینک کوتاه : https://sobheman.com/?p=60585
  • نویسنده : احسان عظیمی
  • منبع : هزار و یک شب
  • 11 بازدید
  • بدون دیدگاه

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.