تاریخ : پنجشنبه, ۲۹ شهریور , ۱۴۰۳ Thursday, 19 September , 2024
3
رمان نوجوان:

شهر ارواح ـ فصل سوم، بخش دوم

  • کد خبر : 59566
  • 01 شهریور 1403 - 13:00
شهر ارواح ـ فصل سوم، بخش دوم
اینجا شهر ارواح است. شما با زامبی‌ها، اسکلت‌ها، ترول‌ها، جادوگرها و موجودات ترسناک دیگر روبرو خواهید شد. در این شهر، اتفاقات عجیب و ترسناکی رقم می‌خورد. اگر تحمل حضور در شهر ارواح را ندارید، خواندن این داستان را به شما توصیه نمی‌کنیم!

مجله‌ی خبری «صبح من»: مرد با تعجب داشت به شاهکار خود نگاه می‌کرد، ناگهان ضربه‌ی چنگال‌های تیزی به پایش، او را غافل‎‌‌گیر کرد و صدایی گفت: «هاهاها! مرد یخی، نابودت کردم!»

مرد با خشم، لگدی به آن موجود (شاید هم چیز دیگری) زد. بعد ناله‌ای بلند شد و مرد صورت خود را به طرف آن موجود چرخاند.

فاکس روی زمین از درد به خود می‌پیچید. مرد با تعجب داد زد: «فاکس! خوبی؟»

فاکس بلند شد و گفت: «آره بابا خوبم؛ تمارض بود! حالا چرا این‌جوری شدی؟» مرد ماجرا را برای روباه برفی روایت کرد.

مرد و فاکس پس از خروج از عمارت، در خیابان‌های متروکه‌ی شهر مشغول پیاده‌روی شدند تا برای شب، جایی برای اقامت داشته باشند. در شهر، زامبی‌های چندان زیادی نبودند. همه‌ی ساختمان‌ها به جز چند ساختمان قدیمی، متروکه بودند و خرابی زیادی به بار آمده بود. آنقدر در شهر راه رفتند تا مکانی سالم و با افرادی که در آن حاضر بودند پیدا کردند.

روی سر در مکان متروکه نوشته شده بود: «مرکز خرید آمفی تئاتر.» روی تابلوی اخطارآمیز کنار در مرکز نوشته شده بود: «ورود زامبی‌ها ممنوع ـ مرکز با گروه‌های شرور همکاری دارد.»

مرد و فاکس دودل بودند و پس از مدتی، تصمیم گرفتند به مرکز وارد نشوند.

مرد کمی جلو رفت و از نگهبان ترول جلوی مرکز خرید پرسید: «شرمنده سرکار، این اطراف هتلی نیست؟»

ترول قدبلند که لباس فرم نامرتبی داشت، با صدای غیرجذاب خود گفت: «خیابون رو مستقیم برو بعد، سوار مترو بشو و به سمت خط ۶ تو حومه‌ی شهر برو. بعد هم اونجا برو تو کوچه‌ی خاکستر آرام و در پلاک ۳۳۰۹ رو بکوب.»

مرد برای ترول سر تکان داد.

وقتی به سمت خط مترو حرکت می‌کردند، اطلاعیه‌ای روی یک ساختمان سالم دیدند. ساختمان ظاهر شیکی داشت و شبیه عمارت سیاه بود. روی اطلاعیه نوشته شده بود: «با حکم رسمی حکومت مستقل که با برکناری راسل از حکومت صورت گرفت، ترول‌ها و مومیایی‌های حاضر در شهر همگی باید دستگیر و به خارج از شهر انتقال داده شوند تا جمهوی مستقل خود را بسازند. این حکم مستقیما از سمت حکومت است. در صورت مشاهده‌ی افراد مذکور، به افسران پلیس حاضر در شهر اطلاع دهید. در صورت ممانعت از انجام وظیفه‌ی افسران پلیس، با فرد مجرم برخورد خواهد شد.»

مرد تعجب کرد و گفت: «این موضوع رو نمی‌تونم درست درک کنم. معنایی نداره که ناگهان موجودات رو چنددسته کنن و بعد هم از کشور خارج کنن!»

فاکس در تصدیق سخنان مرد، سر برفی خود را تکان داد.

مرد ناگهان زامبی کوتوله‌ای را دید که روزنامه می‌فروخت. مرد چند سکه‌ی قدیمی در دست او انداخت و روزنامه برداشت.

او اول عناوین روزنامه را نگاه کرد و خبری خواند که باعث شد روزنامه از دستش روی آسفالت خیابان بیفتد.

فاکس گفت: «چی شده؟ چرا اینجوری می‌کنی؟»

مرد روزنامه را بلند خواند: «مردی ژنده‌پوش و روباهی برفی؛ تحت تعقیب. در صورت مشاهده، به ماموران حکومت جدید اطلاع دهید…

ادامه دارد…

اخبار «صبح من» را در بله و ایتا دنبال کنید:
کانال «صبح من» در بله:
https://ble.ir/sobheman
کانال «صبح من» در ایتا:
https://eitaa.com/Sobheman

لینک کوتاه : https://sobheman.com/?p=59566
  • نویسنده : امیرعلی شعبانی
  • منبع : صبح من
  • 25 بازدید
  • بدون دیدگاه

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.