مجلهی خبری «صبح من»: نقرهای خشکش زد. همیشه فکر میکرد که سرانجام، او و سایه با یکدیگر نبرد سختی خواهند داشت و در نهایت، یکی از آنها، دیگری را از بین خواهد برد اما اصلا فکر نمیکرد که سایه از او به عنوان پلی برای رسیدن به مقاصد شومش استفاده کند. اصلا تصور نمیکرد که هدف گربهی سایهای، نابود کردن بورانشاه است نه نقرهای!
نقرهای صدایی شنید و حواسش سر جایش آمد. به نظر میرسید که سایه با خودش حرف میزند. خواست دوباره در افکار ناخوشایندش غوطهور شود که سایه، سرمستانه زمزمه کرد: «اگر … اگر بوران بمیره… من به آرامش میرسم. دیگه مجبور نیستم تا ابد توی زمین چرخ بزنم. دیگه … » و زمزمههایش آهسته شد.
نقرهای با تمام وجود آرزو میکرد که پدرش به شیوهای، منصرف شود و دیگر به آن سمت نیاید. بدنش از ترس، یخ کرده بود و ضربان قلبش را به شکل صدایی ممتد میشنید.
سایه را دید که با هیجان میچرخد و تقریبا نمیتواند شکل ثابتی به خود بگیرد. دلش به هم پیچید و همزمان که از شور و شوق دیوانهوار او متنفر شد، دلش به حال سایه سوخت.
صدایی آزاردهنده در وجود نقرهای گفت: «ولی شاید این باید بهایی باشه که برای رهایی از شر سایه بپردازی. حداقل، دیگه ترسی نداری که نگرانش باشی.»
نقرهای با تمام وجود دلش میخواست این صدا را نادیده بگیرد. احساساتش خیلی درهم و بر هم بود. نمیدانست باید چه فکری کند و چه احساسی داشته باشد.
چشمانش را بست تا آرام بگیرد. دوست نداشت وقتی پدرش از راه میرسد، او را مضطرب و ترسان ببیند. چند لحظهی طولانی طول کشید تا کمی آرامتر شد.
آهسته چشمانش را باز کرد؛ اما توقع نداشت که تا جنگل یخزده در برابر چشمانش نمایان میشود، گربهی سفیدی را ببیند که به سرعت به آنها نزدیک میشود.
یک چشم بر هم زدن طول کشید تا بورانشاه، نفس نفس زنان، به قسمت یخزدهی جنگل رسید.
یک چشم بر هم زدن طول کشید تا سایه او را ببیند و شادی، درونش بجوشد.
یک چشم بر هم زدن طول کشید تا نقرهای، پاک فراموش کند که قرار بود، آرام بماند.
بورانشاه با رسیدن به منطقهی یخزده و دیدن گربههای یخزده، سرعتش را کم کرد و با حیرت، از میان آنها عبور کرد. مشخص بود که داشت دنبال چهرهای آشنا میگشت.
وقتی سرش را بالا آورد…
ادامه دارد…
استفاده از مطلب تنها با ذکر نام نویسنده و منبع، مجاز است.
اخبار «صبح من» را در بله و ایتا دنبال کنید:
کانال «صبح من» در بله:
https://ble.ir/sobheman
کانال «صبح من» در ایتا:
https://eitaa.com/Sobheman