رویای کاراملی با اکلیل نقرهای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۲۹
مجلهی خبری «صبح من»: چند دقیقه که گذشت، کم کم نیروهای متهاجم، قلمروی قبیلهی آتش را ترک و عقبنشینی کردند. وقتی اردوگاه خلوت شد، افراد قبیله، افتان و خیزان دور هم جمع و جویای احوال یکدیگر شدند. کارامل که خیالش از بابت حال پدرش راحت شده بود، به دنبال خاکستری و نقرهای میگشت. هرچه چشم … ادامه خواندن رویای کاراملی با اکلیل نقرهای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۲۹
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.