تاریخ : جمعه, ۳۰ شهریور , ۱۴۰۳ Friday, 20 September , 2024
1
رمان نوجوان:

رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای؛ جنگجویان تاریکی ـ بخش ۲۸

  • کد خبر : 41948
  • 27 اسفند 1402 - 13:00
رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای؛ جنگجویان تاریکی ـ بخش ۲۸
قبیله‌ی آتش حالا دیگر در جنگل جا افتاده است؛ اما قبایل دیگر چندان مایل نیستند، گربه‌های خانگی در جنگل بمانند. در فصل جدیدی از زندگی نقره‌ای و کارامل، با نبردهایی سخت برای پایداری و ماجراهایی عجیب، روبرو خواهیم شد.

مجله‌ی خبری «صبح من»: کارامل نفس نفس می‌زد. از ابروی راستش و شانه‌ی چپش، خون می‌چکید. خوشحال از اندک فرصتی که برای استراحت پیدا کرده بود، کنار صخره‌سنگ ایستاد.

کارامل گردن چرخاند تا بار دیگر، نگاهی به معرکه‌ی نبرد بیندازد. یک نظر، چشمش به خزِ خاکستری روشن و سفید آشنای نقره‌ای افتاد اما تا بخواهد دقیق‌تر نگاه کند، حواسش به صدایی که از پشت سرش می‌آمد، پرت شد.

صدای نفس نفس زدن دو گربه به گوشش رسید. کمی برگشت و تندبادشاه، رهبر قبیله‌ی باد و پدرش، بوران‌شاه را دید که گوشه‌ای خلوت‌تر از میدان نبرد، ایستاده بودند.

رهبر قبیله‌ی باد با تمسخر میو کرد: «چرا حس می‌کنم تسلیم شدی، بوران‌شاه؟»

بوران‌شاه گفت: «توی خواب باید این حس رو تجربه کنی.»

تندبادشاه دور بوران‌شاه چرخید: «قدرت زبونت بیشتر از توان جنگی قبیله‌ته، پیشی! یه نگاه به اطرافت بنداز. زیردستات دارن به خاطر تصمیم تو تلف می‌شن. اگه یه کم دیگه ادامه بدی، همه‌شون می‌میرن.»

بوران‌شاه ساکت ماند. دمش با اعصابی پریشان روی زمین ضرب گرفته بود.

تندبادشاه روبروی بوران‌شاه ایستاد و ادامه داد: عاشق استواری‌تم پیشی! با این حال یه پیشنهادی بهت می‌دم، بعد اعلام آتش‌بس می‌کنیم، باشه؟»

رهبر قبیله‌ی آتش همچنان به زمین خیره مانده بود.

تندبادشاه میو کرد: «من نصف قلمروت رو به همراه چند تا از پیروان وفادارت، البته اگه کسی باقی مونده باشه، تحت اختیار خودم می‌گیرم. نظرت چیه؟ اوه! البته! فراموش کرده بودم. تو حق انتخاب نداری بوران‌شاه! مجبوری به حرفم گوش بدی.»

بوران‌شاه طاقت خود را از دست داد. بر روی رهبر قبیله‌ی باد پرید و او را به پشت، روی زمین انداخت. با دندان‌های به هم کلید شده میو کرد: «تو حق نداری برای من تعیین تکلیف کنی تندبادشاه. ترجیح می‌دم تمام عمرم نوکریه سگ رو بکنم تا زیر بار منت هم‌نوعم برم؛ مخصوصا تو یکی!»

تندبادشاه خندید: «می‌تونی همین الان گم شی بری پی نوکری‌ت تا من هم هر کاری دلم خواست بکنم. خودت خوب شنیدی چی گفتم. از روی من بلند شو و قسم بخور که به دستوراتم عمل می‌کنی.»

کارامل می‌دید که خزِ پدرش از خشم سیخ شده است. می‌دید که چاره‌ای برایش باقی نمانده و حاضر است جان دهد تا اینکه این کار را انجام دهد. می‌دید که ذهن او دیوانه‌وار، در حال بررسی موقعیت و جوانب تصمیمات مختلف است. دلش می‌خواست می‌توانست شرایط را تغییر دهد اما نمی‌توانست.

بوران‌شاه از شدت حرص و خشم، شانه‌ی گربه‌ی زیر پنجه‌هایش را محکم چنگ زد. با این حال از روی او بلند شد.

تندبادشاه که از شدت درد، چهره‌اش در هم رفته بود، آرام برخاست. پوزخند زد و گفت: «می‌بینم که داری به اطاعت از دستورات سرورت عادت می‌کنی!»

بوران‌شاه چنگالش را درآورد و زیر گلوی رهبر قبیله‌ی باد گذاشت و تهدیدکنان میو کرد: «آخرین باری باشه که خودت رو سرور من معرفی می‌کنی وگرنه با همین چنگال، خَزِت رو می‌کَنَم و فرش لونه‌م می‌کنم. من هیچ وقت گربه‌ای رو نکشتم. وگرنه پنج دقیقه‌ی آینده رو نمی‌دیدی. من فقط به خاطر صلاح قبیله‌م پیشنهاد تو رو قبول می‌کنم ولی هیچ قولی نمی‌دم که وقتی قدرتمون رو دوباره به دست آوردیم، اونها رو پس نگیرم. فهمیدی یا واضح‌تر بهت بفهمونم؟»

تندبادشاه دوباره پوزخند زد: «باشه بابا. فهمیدم. حالا برو اون طرف.»

بوران‌شاه چنگالش را پایین آورد، مثل شیری زخمی غرش کرد و ادامه داد: «اگر بلایی سر جنگجوهام بیاری، فردای اون روز رو نمی‌بینی.»

تندبادشاه در حالی که دور می‌شد، قول داد: «خیالت راحت بوران‌شاه. خیالت راحت.»

گربه‌ی کرم و خاکستری که دور شد، بوران‌شاه از موضع تهدیدآمیز خود بیرون آمد. شانه‌هایش فرو افتاد و سرش را پایین انداخت.

کارامل، قلبش به درد آمد. حس کرد پدرش در همین چند دقیقه، چند سال پیر شده است.

ادامه دارد…

استفاده از مطلب تنها با ذکر نام نویسنده و منبع، مجاز است.

اخبار «صبح من» را در بله و ایتا دنبال کنید:
کانال «صبح من» در بله:
https://ble.ir/sobheman
کانال «صبح من» در ایتا:
https://eitaa.com/Sobheman

لینک کوتاه : https://sobheman.com/?p=41948
  • نویسنده : نرگس شعبانی
  • منبع : مجله خبری صبح من
  • 139 بازدید
  • بدون دیدگاه

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.