مجلهی خبری «صبح من»: نقرهای، جزو اولین سد دفاعی اردوگاه بود. وقتی گربههای مهاجم به داخل اردوگاه سرازیر شدند، به سمت آنها یورش برد. برایش مهم نبود که حریفش اهل قبیلهی باد باشد یا آب. خیابانی باشد یا جنگلی. هر که بود باید از نقرهای رد میشد تا به قلب اردوگاه برسد و نقرهای هم حریف قدری بود.
به یاد نمیآورد چقدر جنگیده بود که آن اتفاق افتاد. زمان، روند معمول خود را طی نمیکرد. یا خیلی سریع شده بود یا خیلی آهسته.
نقرهای همان طور که میجنگید، خزهای رنگارنگ و آشنای دوستانش را میدید که با تمام وجود در حال نبرد بودند. با غصه فکر کرد: «اگه هنوز هم گربهی خونگی بودیم، نهایتا فقط من کشته میشدم. اونها به خاطر تصمیم احمقانهی من میمیرند!»
صدایی درون گوشهایش طنین انداخت: «آره، نقرهای بالاخره فهمیدی. تو همیشه اشتباه تصمیم میگیری. تو از اول هم اشتباه بودی. همیشه با کارهات، نقشههای من رو به هم میریزی.»
نقرهای نگاهی به اطراف انداخت. هیچ کس دیگر این صدا را نشنیده بود. گربهای قهوهای را که به طرفش میدوید، به گوشهای پرت کرد و در همان حال، چشمش به صخره سنگ افتاد. همان لحظه، خوابی که پارسال دیده بود، در ذهنش تداعی شد:
سایهای گربه شکل و سیاه که روی صخره سنگی در منطقهای ناآشنا و پر از درخت نشسته و قهقهه میزند. دوستان نقرهای و هر کسی که میشناسد، در حال نبرد بر سر زندگی هستند.
در همان لحظه هم چنین سایهای روی صخره سنگ نشسته بود و به صحنهی تقل عام پایین پایش میخندید! نقرهای با نفرت و خشم به او خیره شد.»
سایه دست از خندیدن برداشت و مستقیم به نقرهای نگاه کرد. پنجهاش را بالا برد و به او اشاره کرد. نقرهای میدانست که سایه، او را به مبارزه میطلبد. سرش را به تأیید تکان داد و دعوت او را پذیرفت.
نقرهای مستقیم به چشمان درخشان سایه خیره شد. چهرهی ناواضح سایه او را به یاد چراغهای اتومبیلی انداخت که از دور در جادهای تاریک، پدیدار میشوند.
نگاه نقرهای ناگهان به پنجهاش افتاد که آهسته آهسته کمرنگ میشد. با ترس و تعجب به سر تا پایش نگاه میکرد که کمرنگتر و محوتر میشد. گربهای را دید که به طرفش یورش میبَرَد. تا گربه روی او پرید، نقرهای ناپدید شد. مهاجم با تعجب به اطراف نگاه کرد. سرش را تکان داد و به نبرد مشغول شد.
ادامه دارد…
استفاده از مطلب تنها با ذکر نام نویسنده و منبع، مجاز است.
اخبار «صبح من» را در بله و ایتا دنبال کنید:
کانال «صبح من» در بله:
https://ble.ir/sobheman
کانال «صبح من» در ایتا:
https://eitaa.com/Sobheman