تاریخ : شنبه, ۳۱ شهریور , ۱۴۰۳ Saturday, 21 September , 2024
3
رمان نوجوان:

رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۱۷

  • کد خبر : 38827
  • 29 بهمن 1402 - 13:00
رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای؛ جنگجویان تاریکی – بخش ۱۷
قبیله‌ی آتش حالا دیگر در جنگل جا افتاده است؛ اما قبایل دیگر چندان مایل نیستند، گربه‌های خانگی در جنگل بمانند. در فصل جدیدی از زندگی نقره‌ای و کارامل، با نبردهایی سخت برای پایداری و ماجراهایی عجیب، روبرو خواهیم شد.

مجله‌ی خبری «صبح من»: نقره‌ای به شدت تلاش کرد تا نخوابد اما سرانجام تسلیم عطش خواب شد و خودش را روبروی تابلوی جنگل وهم‌آلود دید. صدایی آشنا با نرمی دخترانه‌ای گفت: «می‌بینم که دلت برام تنگ شده!»

نقره‌ای اخم کرد: «اصلا هم این طور نیست!»

شنل‌پوش گفت: «چرا دقیقا همین طوره. وگرنه نمی‌اومدی اینجا.»

اخم نقره‌ای بیشتر در هم رفت: «دلم نمی‌خواست بیام. خودت هم بهتر از من می‌دونی.»

شنل‌پوش دور نقره‌ای چرخید و پشت به تابلو ایستاد: «بی خیال نقره‌ای. کی رو می‌خوای گول بزنی؟ من رو؟ یا خودت؟»

نقره‌ای سرش را بالا آورد و به کلاه ارغوانی شنل مخاطبش خیره شد. زیر لب اعتراف کرد: «خودم رو… »

شنل‌پوش پرسید: «این دفعه چی شده؟»

ـ «تو که بهتر از من از وضعیتم خبر داری.»

ـ «باشه. ولی دوست دارم خودت برام تعریف کنی.»

نقره‌ای آه کشید و شروع به تعریف ماجرا کرد. در آخر، میو کرد: «الان هیچ انگیزه‌ای ندارم. حریف ما قدرتمنده. میونل راست می‌گه. ما هیچ شانسی نداریم. برای چی باید تلاش کنیم؟»

بادی از پشت سر نقره‌ای وزید و کلاه شنل‌پوش را کمی تاب داد. شنل‌پوش کلاهش را مرتب کرده و میو کرد: «نقره‌ای، قهرمانی که نماد امیده، چرا باید مظهر ناامیدی باشیه؟ شاید اونها از تو قدرتمندتر باشند، اما تو، ذکاوتت … »

نقره‌ای وسط حرفش پرید و به تلخی گفت: «حتی تو هم می‌گی ما شکست می‌خوریم.»

شنل‌پوش اعتراض کرد: «من همچین حرفی نزدم!»

شدت و قدرت باد، تندتر شد. نقره‌ای عصبانی شده بود: «وقتی می‌گی شاید اونها از تو قوی‌تر باشن، منظورت دقیقا همینه.»

شنل‌پوش کمی صدایش را بالا برد: «تو مهلت ندادی من حرف بزنم.»

نقره‌ای صدایش را بالاتر برد: «چون می‌دونستم می‌خوای چی بگیم. می‌دونستم می‌خوای بگی شما هم شانسی ندارید… دقیقا … مثل … بقیه … که … مَثـَ … مثلا… به … به … »

شنل‌پوش که تعجب کرده بود چرا نقره‌ای در آخر جملات روحیه‌بخشش دچار لکنت شده است، پرسید: «چی شد یهو؟»

چشمان نقره‌ای چنان باز شده بود که شنل‌پوش ترسید از کاسه بیرون بیفتد!

شنل‌پوش خنده‌ای عصبی کرد: «خوبی نقره‌ای؟ داری من رو می‌ترسونی. یه ندا بده که زنده‌ای من خیالم راحت بشه.»

دهان نقره‌ای هم باز شد. شنل‌پوش تعجب کرد که چرا نقره‌ای را به این وضوح می‌بیند. دست بالا برد تا کلاهش را مرتب کند اما کلاهش را روی سرش ندید. باد، بالاخره کار خودش را کرده بود. لبخندی مضطربانه زد و زیر لب گفت: «اوه! بد شد!»

نقره‌ای دلش می‌خواست سر شنل‌پوش فریاد بکشد، اما وقتی باد، کلاه او را انداخت، به لکنت افتاد. گذر زمان از دستش خارج شد و صداهای دور و برش قطع شد. ضربان قلبش تند شده بود خَزِ دمش، سیخ!

شنل‌پوش پنجه‌اش را بالا برد تا کلاهش را دوباره روی سرش بکشد. اما نقره‌ای میو کرد: «نکش رو سرت!»

گربه اطاعت کرد و پنجه‌اش را پایین انداخت. خجالت‌زده میو کرد: «دو دقیقه پیش که داشتی من رو می‌کشتی. چی شد یهو؟»

نقره‌ای ساکت ماند و به ماده گربه‌ی جوان خیره شد. خَزِ سیاه و سفیدش برق می‌زد و چشمان سبزش، سرزنده بودند.

شنل‌پوش لبخندی خجالتی بر لب آورد و به زمین نگاه کرد.

ناگهان نقره‌ای به شدت تکان خورد، در حالی که کسی او را تکان نمی‌داد! صدای خاکستری وارد رویایش شد: «پاشو تنبل. جلسه داریم.»

شنل‌پوش به چشمان نقره‌ای خیره شد: «اشکال نداره. شب بیشتر با هم حرف می‌زنیم.»

قبل از اینکه نقره‌ای بتواند مخالفت یا موافقتی کند، چهره‌ی خاکستری، جایگزین چهره‌ی زیبای شنل‌پوش شد.

نقره‌ای اعتراض کرد: «چرا بیدارم کردی؟ داشتم شیرین‌ترین رویای عمرم رو می‌دیدم!»

خاکستری شانه بالا انداخت: «به من چه! برو یقه‌ی پدرت رو بچسب!» و آرام آرام از لانه بیرون رفت.

نقره‌ای ناراحت از چرخش روزگار، بلند شد و عصبانی از گذر سریع زمان، بیرون رفت. کارامل که بیرون ایستاده بود، نگاهی کنجکاو به برادر گیجش انداخت و پرسید: «خوبی؟»

نقره‌ای با حواس‌پرتی گفت: «چی؟ با منی؟ آره. آره. خوبم. نگران نباش.» و با عجله به طرف محل گردهمایی دوید.

کارامل با شک و تردید برادرش را برانداز کرد. سرش را تکان داد و به جمعیت، ملحق شد.

ادامه دارد…

استفاده از مطلب تنها با ذکر نام نویسنده و منبع، مجاز است.
لینک کوتاه : https://sobheman.com/?p=38827
  • نویسنده : نرگس شعبانی
  • منبع : مجله خبری صبح من
  • 194 بازدید
  • بدون دیدگاه

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.