رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای؛ جنگجویان تاریکی – ۴

مجله‌ی خبری «صبح من»: به محض ورود به اردوگاه، نقره‌ای، کارامل را دید که گوشه‌ای نشسته و با دُمَش روی خاک را جارو می‌کند. خاکستری با او صحبت می‌‌کرد؛ اما انگار کارامل هیچ چیز را نمی‌شنید. نقره‌ای به میونل گفت: «برو یه چیزی بخور و استراحت کن.» میونل سرش را پایین انداخت و گفت: «چشم!» … ادامه خواندن رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای؛ جنگجویان تاریکی – ۴