رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای؛ جنگجویان تاریکی ـ ۳

مجله‌ی خبری «صبح من»: پنجه‌های نقره‌ای مانند پای شیرهای سنگی جلوی کتابخانه‌ها خشک شده بود. کلمات روی پوستر رنگ و رو رفته، او را چنان شوکه کرد که همه چیز و همه کس را از یاد برد. تنها این جمله در ذهنش تکرار می‌شد: «اشتباه کردم؟ آیا واقعا می‌ارزید؟» تقریبا یک سالی می‌شد که نقره‌ای، … ادامه خواندن رویای کاراملی با اکلیل نقره‌ای؛ جنگجویان تاریکی ـ ۳