تاریخ : سه شنبه, ۱ آبان , ۱۴۰۳ Tuesday, 22 October , 2024
5
رمان انگیزشی

روزی که زندگی کردن آموختم ـ بخش نهم

  • کد خبر : 28172
  • 23 مهر 1402 - 13:00
روزی که زندگی کردن آموختم ـ بخش نهم
این رمان، داستان «جاناتان» را بیان می‌کند که به رغم موفقیت‌های کاری، درگیر موضوعات زیادی در زندگی است. حادثه‌ای به او یاد می‌دهد که زندگی، چیزی فراتر از روزمرگی ماست. در ادامه، بخش نهم این رمان را برای شما قرار داده‌ایم. با ما همراه باشید.

مجله‌ی خبری «صبح من»: «روزی که زندگی کردن آموختم» رمانی از «لوران گوئل»، نویسنده‌ی جوان و نامدار فرانسوی است. رمانی ماجراجویانه و در پی کشف رازهای انسان. اثری باشکوه پر از امید و محبت. یک نفس هوای تازه برای زندگی …

این رمان، داستان «جاناتان» را بیان می‌کند که به رغم موفقیت‌های کاری، درگیر موضوعات زیادی در زندگی است. حادثه‌ای به او یاد می‌دهد که زندگی، چیزی فراتر از روزمرگی ماست.

در ادامه، بخش نهم این رمان را برای شما قرار داده‌ایم. با ما همراه باشید.

وقتی که توجه‌ش به جمعیتی جلب می‌شد که شاد و سرزنده بودند، به راحتی پیش می‌رفت. یک رقاص با آهنگی ضرب‌دار که از سکوی بلندی پخش می‌شد، ده‌ها شرکت‌کننده را به دنبال خود می‌کشید.

بانوی مسنی که کلاه لبه‌دار گُلی‌رنگی به سر داشت، آهسته به جاناتان گفت: «خیلی وارده، مگه نه؟ این بابتِ فرانسویه‌س. هر ساندی استریت میاد اینجا و هر بار عده‌ی زیادتری رو همراهش میاره. عجب انرژی‌ای.»

جاناتان هم از طرف مادر، اصلیتی فرانسوی داشت. در بورگونی به دنیا آمده بود و بخشی از کودکی خود را در آنجا در دهکده‌ی کوچکی از کلونیزوا گذرانده بود. پدرش، یک کالیفرنیایی اصیل بود. در آنجا ضمن کار کردن در قصری مشهور، اسرار کاشت انگور را آموخته بود.

همان جا کسی را شناخت که روزی همسرش شد. چند سال بعد، خانواده به کُنت‌نشین مونتری به جنوب سان‌فرانسیسکو آمدند. ساکن آنجا شدند و یک باغ انگور را که در حال خراب شدن بود، خریدند.

در طول ده سال کار و زحمت، موفق شدند آهسته آهسته زندگی دشوار را پشت سر بگذراند. محصولشان نسبتا شهرتی پیدا کرد. بعدا در یک روز ماه مارس، گردبادی تمام تاکستان آنها را نابود کرد. زنی که ارباب ملک بود، به علت بیمه نبودن، ورشکست شد. پدرش هرگز او را نبخشید.

رقصنده‌های شادمان همه موفق شده بودند حرکاتشان را کاملا هماهنگ کنند. گویی چیزی آنها را به هم مرتبط می‌کرد. جاناتان حس کرد که دلش می‌خواهد به آنها بپیوندد. خود را بین آنها جا کند و در ضربی که آهنگ داشت، ذوب شود.

به علت کم‌رویی بی‌جا، کمی شک کرد، بعد چشمانش را بست و حس کرد که ضرب‌ها تمام جسمش را می‌لرزانند. داشت تصمیم می‌گرفت و می‌خواست وارد جمع شود که ناگاه کسی دستش را گرفت. ضمن گشودن چشمانش به عقب برگشت.

زن جوانی جلوی او ایستاده بود و آهسته دست او را بین انگشتان باریک خود گرفته بود. یک کولی که نام مستعارش «فلونت» بود، تقریبا در میان چین‌های لباس تیره‌اش، گم شده بود.

ـ «بذار برات از آینده بگم.»

با چشمان سیاه و زیبایش به جاناتان خیره شده بود. نگاهی وزین، عمیق و خیرخواهانه، بدون اینکه لبخندی بزند.

دور و بر آنها، جمعیت، ضمن رد شدن با آنها تماس پیدا می‌کرد. آن وقت نگاه زن جوان به پایین افتاد، به دست جاناتان. انگشتان گرم و نرمش به آهستگی مشت جاناتان را با فشار ملایمی که به نوازش شباهت داشت، از هم باز کرد.

زن آهسته روی کف دست او خم شد. جاناتان بی حرکت، در حالی که از این تماس اجباری تقریبا کنجکاو و سرگرم شده بود، دست خود را آزاد گذاشت. می‌خواست ببیند زن چه چیزی را برایش پیش‌بینی خواهد کرد. چهره‌ی نامشخص زن کولی، خطوطی منظم داشت. مژه‌های بلند سیاهش، خَمِ مختصری داشت و گیسوان سیاه و انبوهش، به عقب کشیده شده بودند.

ناگهان، ابرو در هم کشید و پیشانی‌ش چین افتاد. آهسته سر بلند کرد و چهره‌اش در هم رفت. جاناتان متوجه نگاه او شد. کاملا عوض شده بود و این تغییر، خون جاناتان را منجمد کرد. خود زن نیز حالت پریشان و سراسیمه‌ای داشت.

ـ «چی شده؟»

زن سر تکان داد، دست را رها کرد و خاموش ماند.

ـ «چی دیدی؟»

چهره‌ی تودار و نامعلوم، سرش را پایین انداخت و عقب رفت.

جاناتان حس کرد که حالش بسیار بد شده.

ـ «چیه؟ چی شد؟ بهم بگو.»

زن، مات و درهم به جلو نگاه می‌کرد. دهانش به طور نامحسوس می‌لرزید.

ـ «تو، تو به زودی… »

ـ «من چی؟»

ـ «تو …»

ناگهان با خشونت چرخید و پا به فرار گذاشت.

ادامه دارد…

تهیه و تنظیم: مجله‌ی خبری «صبح من»
لینک کوتاه : https://sobheman.com/?p=28172
  • نویسنده : لوران گونل ـ ترجمه: داود نوابی
  • منبع : مجله خبری صبح من
  • 314 بازدید
  • بدون دیدگاه

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.