رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش پانزدهم

«صبح من» با رمان نوجوان: آن روز هم یکی دیگر از روزهای گرم تابستان بود. کارامل، نقره‌ای، خاکستری و مادر بچه گربه‌ها که اسمش «مخمل» بود، به زور، سایه‌ای زیر یکی از درختان خیابان سنگفرش شده‌، گیر آورده و نشسته بودند. نقره‌ای و خاکستری پشت به خیابان نشسته بودند. مخمل، علاوه بر اینکه گرم صحبت … ادامه خواندن رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش پانزدهم