«صبح من» با چهرهها: تقویم ورق می خورد و روزها و ماه ها و سال ها مثل باد می گذرند، خیلی چیزها در این میان رنگ کهنگی می گیرند و شاید در میان غبار فراموشی گم شوند، اما از کنار برخی از همین کهنگی ها نمی شود به راحتی گذشت و نادیده شان گرفت.
به گزارش «صبح من»؛ وقت آن است که برای لحظاتی نگاهی به تقویم مان بیاندازیم و یکی از مهم ترین رویدادهای سال را به یاد آوریم، شاید برخی از ما حتی تقویم رومیزی مان را ورق نزده ایم و بی تفاوت از کنار روزها گذشته باشیم، اما امروز را باید تا ابد به خاطر بسپاریم و سال ها با غرور و افتخار از آن سخن بگوییم.
بیست و پنجم اردیبهشت ماه، روز بزرگداشت مردی است که عمر گران بهایش را صرف فرهنگ و ادب این سرزمین کهن کرد و برای جاویدان نگاه داشتن زبان پارسی تک تک لحظات زندگی اش را گذاشت.
با نگاهی به تقویم نامش به چشم تان می خورد و عبارت ” روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی” در قاب چشمان تان حک می شود، شاعری که توجه جهانیان را به خود جلب کرده و زبان شان را به تحسین اثر جاودانه اش شاهنامه واداشته است.
امروز می خواهیم برایتان از این شاعر بزرگ و شاهنامه اش سخن بگوییم و بیشتر او را بشناسیم.
فضیلتهای اخلاقی در شاهنامه
قصههای شاهنامه علیرغم مضمون جنگ مانند آن، درس و عبرتهای بیشمار دارند و سرشار از خردورزی و صلح و ندامت از جنگ است و آنرا بهشدت نکوهش میکند، اما با شناخت شاهنامه در درون خود میتوانیم آن را در خانواده بیشتر گسترش دهیم.
مهدی سیدی فرخد پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی می گوید: شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی، یکی از بزرگترین حماسههای جهان، شاهکار حماسی زبان فارسی و حماسه ملی ایرانیان و نیز بزرگترین سند هویت ایشان است، اثری که سرایش آن حدود سیسال به طول انجامید.
او می افزاید: شـاهـنامه، منظومه مفصلی اسـت که حدوداً از شـصت هـزار بیت تشـکیل شـده اسـت و دارای سـه دوره اسـاطیری، پهلوانی و تاریخی اسـت. دوره اسـاطیری شـاهـنامه، عهد کیومرث تا سـلطنت فـریدون را در بر می گیرد و دوره پهلوانی آن شـامل قـیام کاوه تا مرگ رسـتم اسـت. قـسـمت تاریخی شـاهـنامه، شـامل اواخر عهـد کیان به بعـد می شـود که این قـسـمت نیز با افـسـانه ها و داسـتانهای حماسی آمیخته اسـت.
این فردوسی شناس ادامه می دهد: به عـنوان مهم ترین مآخذ فـردوسی در نظم شـاهـنامه، در درجه اول از شـاهـنامه ابومنصوری می توان نام برد. علاوه بر آن، داسـتانهایی که درباره رسـتم و خاندان گرشـاسـپ وجود داشـته و راوی اغـلب آن ها، فـردی به نام آزاد سـرو بوده اسـت و هـمچنین داسـتانها و روایاتی پراکنده که خود شـاعـر به صورت شـفاهی از دیگران می شـنید.
بزرگمردی که زبان فارسی را زنده کرد
سیدی بیان می کند: فردوسی بر پـی رنگ منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفـیعی از سـخن بنیان می نهـد که به قـول خودش باد و باران نمی تواند گزندی بدان برسـاند و گذشـت سـالیان خللی در ارکانش وارد نمی کند.
او تصریح می کند: در برخورد با قصه های شـاهـنامه و دیگر داسـتانهای اسـاطیری فـقط به ظاهـر داسـتانها نمی توان بسـنده کرد، تأمل و دقـت در آنها که گاه حتی به نظر، سـاده می نمایند، بسـیاری از حقایق وجود را بر ما آشـکار می کنند، اسـاطیر، نمونه های نخـسـتین و حقـیقی اتفاقات جزئی و کلی در عالم واقعـیت هـسـتند و تـنها آنان که صاحب تفکر و اهل اندیشـه اند می توانند از ژرفای حقایق موجود در داسـتانهای اسـاطیری بهرهمند شـوند.
این خراسان پژوه تاکید می کند: شـاهـنامه روایت نبرد خوبی و بدی اسـت و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در ناوردگاه هـسـتی اند. جنگ فـریدون و کاوه با ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهـر از سـلم و تور، مرگ سـیاوش به دسـیسـه سـودابه و هـمه حکایت از این نبرد و سـتـیز دارند.
سیدی اظهار می کند: تفکر فـردوسی و اندیشـه حاکم بر شـاهـنامه هـمیشـه مدافع خوبیها در برابر بدی و ظلم و تباهی و تیرگی اسـت. ایران که سـرزمین آزادگان محسـوب می شـود، هـمواره مورد رشـک و آزار و اذیت هـمسـایگانش قـرار می گیرد.
او می افزاید: زیبایی و شـکوه ایران، آن را در معـرض مصیبتهای گوناگون قـرار می دهد و از هـمین رو پهلوانانش با تمام توان از موجودیت این کشـور و ارزشـهای عـمیق انسـانی مردمانش که جنبه مقـدس و دینی دارد، به دفاع برمی خیزد و جان بر سـر کار خویش می نهـند.
شاهنامه، اثری که حافظه تاریخی یک ملت است
پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی ادامه می دهد: برخی از پهلوانان شـاهـنامه چونان نمونه های متعالی آدمی بر خاک هـسـتند که عـمر خویش را به تمامی در خدمت هـم نوعان خویـش گذارده اند، پهلوانانی هـمچون فـریدون، سـیاووش، کیخسـرو، رسـتم، گودرز و طوس از این دسـته انـد.
سیدی بیان می کند: زبان شـعـر فـردوسی نه زبان تغـزل اسـت و نه زبان پند و نصیحت، اگر چه داسـتانهای او در نهایت به تمامی پند و مثلاند و شـاعـر در پایان اغلب داسـتان هایش بی اعـتباری دنیا را فـرا یاد خواننده می آورد و او را به بیداری و تنبه از غـفلت روزگار می خواند و چون هـنگام سـخن عـاشـقانه می رسـد، به سـادگی و وضوح و در نهایت در شـأن شـکوه و هـیبت پهلوانان در این میدان گوی می زند.
او می گوید: این نکته دارای اهمیت است که داستانهای شاهنامه در آن دوران نه به عنوان اسطوره بلکه به عنوان واقعیتی تاریخی تلقی میشدند، یعنی فردوسی تاریخ ایرانیان و حماسههای ملی آنان را به نظم کشید نه اسطورههای آنان را.
فردوسی شناس تاکید می کند: فردوسی نخستین کسی نبود که به نظم حماسههای ملی اقدام کرد پیش از او دیگرانی نیز دست بدین کار یازیده بودند. از آن میان دقیقی طوسی “همشهری فردوسی” شایسته نام بردن است، وی شاعری خوشقریحه بود که نخست به نظم شاهنامه ابومنصوری اقدام کرد، ولی هنوز چندی از آغاز کارش نگذشته بود که به دست یکی از بندگانش کشته شد و کار او ناتمام ماند
استاد زبان و ادبیات دانشگاه فرهنگیان مشهد ادامه می دهد: وجود فردوسی لبریز از عواطف و احساسات لطیف و شریف انسانی است، درد همه دردمندان بر دلش سنگینی میکند، کودکان بیمادر، اسیران بیپناه، وامداران تهیدست آبرومند، پیران نیازمندی که فقر خود را از دیگران پنهان میدارند، از غم پهلوانان مورد علاقهاش غمگین است.
اگر سرنوشت آنان رابه کاری ناکردنی وا میدارد، خشمگین میشود ومیگوید؛ «دل نازک از رستم آید به خشم»! مهر ورزیدن به فرزندان را وظیفه طبیعی پدر و مادر میداند، و از اینکه سام، زال نوزاد را به سبب سپیدی مویش دور میاندازد، دلتنگ است، وقتی رستم فرزندش سهراب را نمیشناسد و جگرش را میشکافد، فردوسی حیرتی اندوهبار دارد، روزی که سیاوش دل آزرده ایران را ترک میکند و به توران پناه میبرد، سخنان او و گلههایش از کاووس از دل پردرد فردوسی برخاسته است.
قیامتی بیان می کند: آنچه فردوسی در نکوهش پادشاهان ناشایسته و بیدادگر سروده، در هیچ کتابی نمیتوان یافت، از ضحاک و اسکندر بگذریم که نفس استیلای آنها بر ایران ظلم بود.
جمشید را ببینیم که با آن همه قدرت و جلال و شکوه وقتی به فریب اهریمن از راه به در شد و دست به بیداد گشود، فر ایزدی از او برگشت و به اره ضحاک به دونیم گردید. کاووس را ببینیم که به سبب بیخردی و سبکسری مورد نفرت و سرزنش ایرانیان بود. گشتاسب را ببینیم که سلطنت را به زور از پدر گرفت و به بهانه گسترش دین بهی خونریزیها به راه انداخت و برای حفظ تاج و تخت، مهر پدر و فرزندی را یک سو نهاد و اسفندیار را به کشتن داد؛ و مورد نفرت همگان شد.
او تصریح می کند: در سراسر شاهنامه میبینیم اگر چه اطاعت از پادشاه سنت است، اما این اطاعت مطلق و بی، چون وچرا نیست.
استاد زبان و ادبیات دانشگاه فرهنگیان مشهد تاکید می کند: از نظر فردوسی قدرت مطلقه به ظلم و تباهی میانجامد، این درسی است که بهتر از همه جا آن را از زبان کیخسرو بیان میکند. کیخسرو پادشاه آرمانی فردوسی است و همه شرایط را برای یک فرمانروای خوب در خود جمع دارد: گوهر ” که از فر یزدانی است “، نژاد ” که از تخم پاک است “، هنر ” که آموختنی است “، خرد ” که شناخت نیک از بد است “.
شاهنامه فردوسی، بنیاد اتحاد قومی ایرانیان
مرحوم دکتر مجتبی مینوی ادیب و نویسنده درباره بزرگی و عظمت شاهنامه فردوسی میگوید: شاهنامه، بنایی بلند و یادگاری بزرگ است از عصر پهلوانی ایرانی، از عصر جمشید و فریدون و کیخسرو و رستم گرفته تا ظهور شاهنشاهی ساسانیان و انقراض آن. در این کتاب از هر نوع فکر و موضوع، خواه پهلوانی و حماسی، خواه عاشقانه و غزلی، خواه اندرزی و تعلیمی، خواه رمزی و نغزی، خواه داستانی و اساطیری که بتوان آن را در حوزه مفهوم شعر درآورد، موجود است؛ به قول سعدی: هر باب از این کتابِ نگارین که برکنی/ همچون بهشت گویی از آن باب خوشتر است.
او اهمیت شاهنامه حکیم توس را از سه نظر برمی شمارد: اول اینکه شاهنامه در قیاس با آثار ملی دیگر ملت ها، اثری سترگ، عظیم و در خور افتخار هر ایرانی است. دوم اینکه شاهنامه، تاریخ داستانی ایران و حاوی قصههای ملی ایرانیان است و سوم اینکه زبان فارسی، وسیله استحکام عُلقه اتحاد و ارتباط طوایف ایرانی است و شاهنامه فردوسی، چنان مایه و پایه زبان فارسی را غنی و محکم کرد که از آن پس، فراموش شدن و از بین رفتنش محال بود. از این رو، این کتابْ پایه و بنیاد اتحاد قومی ایرانیان به شمار میآید.
جهان شاهنامه سراسر تکاپو و شادی و عشق به زندگی و بهرهوری از مواهب جهان است، شاهان و پهلوانان در روز خطر، هنگام هجوم دشمن سراپا غرق کار و کوششاند، در آن میان هر وقت خوش که دست دهد، مغتنم میشمارند و بساط عیش میگسترند و تن و جان را برای نبرد فردا آماده میکنند، خیام و حافظ هم پیرو حکمت دانای توساند، همه رباعیهای اصیل خیام حامل این پیاماند، نیازی نیست که شواهد زیادی بیاوریم.
گلههای فردوسی و پهلوانانش از سپهر و زمانه، دردی انسانی و شاید تا اندازهای هم برگرفته از منابع اوست که تحت تأثیر عقاید زُروانی بودهاند. در یک جا که از پیری و بیمهری زمانه مینالد، سپهر جوابش میدهد که: «من گناهی ندارم و خود آفریده ضعیف جهان آفرینم!»
تلاش فردوسی برای زنده کردن هویت ملی گذشته ایران
فردوسی با تیزفهمی و زیرکی و با تشویق سامانیان در این دوره سرودن شاهنامه را به زبان دری آغاز کرد تا در روزگاری که فرهنگ و هویت ایرانی، از سوی حکومت و خلافت عباسی سخت در معرض تهدید و تحقیر بود، مسیر حرکتی تازه را به سوی استقلال سیاسی و فرهنگی برای مردم هموار کند و بستر فرهنگی لازم را برای این استقلال فراهم آورد.
او هنگامی که سر برآوردن صفاریان و سامانیان را دید، با شور و شعفی وصفناپدیر، شادمانه و مسرورانه، طعم شیرین استقلال ایران را حس کرد و برای پایداری و جاودانگی آن، با وجد و افتخار بسیار کوشید تا با نظم شاهنامه، ریشهها و پیوندهای ملی و فرهنگی و استقلال ایران را استحکام بخشد و وظیفه تاریخی خویش را به فرجام رساند.
شاهنامه به زبان پارسی دری سروده شد که همان دنباله زبان پهلوی است؛ زبانی که میتوانست تمامی جلوههای فرهنگی و تاریخی ایران را در برابر چشمان مردم مشتاق ایران، زنده کند و با بیانی آتشین و نظمی دلنشین، دیگران را به سوی خود کشاند.
شاهنامه منبعی است بسیار غنی و ارجمند از میراث ماندگار ایران؛ منبعی که میتوان در سراسر آن، استمرار هویت ایرانی و اقوام آن را، از دنیای اسطورهها و حماسهها، تا واپسین سالهای حکومت شاهان و فرمانروایان ساسانی، به تماشا نشست و خودآگاهی جمعی ایرانیان را مشاهده کرد.
حکیم توس با سرودن شاهنامه و پشتیبانی از زبان پارسی دری، مسیر حرکت به سوی استقلال را هموارتر کرد, آن هم در دورانی که ایران پس از فروپاشیدن دولت ساسانی، هنوز دارای مرزهای تعیین شده جغرافیایی و سیاسی نبود و اصلاً چیزی به نام ایران، که دربردارنده مرزهای سیاسی مشخصی باشد، وجود نداشت، چون همه سرزمینهایی که توسط اعراب فتح شده بودند، ولایتهایی از امپراتوری بزرگ خلافت به شمار میآمدند.
در چنین دورهای، فردوسی در «شاهنامه» ، بیش از هزار و دویست بار از ایران و ایرانی نام میبرد و شکوه کشور را در گوشجان آنان فرو میخواند، تا هویت ملی گذشته ایران را از پس قرن ها، دوباره فرایاد مردم آورد.
فرهنگ ایرانی در شاهنامه فردوسی
انگیزه سرودن شاهنامه نیز از هر روزن و زاویهای که بنگریم جز پاسداری از ایران و فرهنگ کهن ایرانی و زبان شیرین پارسی نبوده است. در روزگاری که ایرانیان قیامهای مسلحانه بسیاری را در گوشه و کنار این سرزمین اهورایی در برابر ستمپیشگان مهاجم سامان داده بودند، فردوسی هوشمندانه و خردمندانه ابزار فرهنگ و هنر را برای مبارزه و غلبه بر قوم مهاجم و به ظاهر غالب برگزید.
حکیم توس با آنکه فرزانه مردی آرمانگرا بود و آرمانگرایی نیز اغلب ملازم افراط و احساسات، هیچگاه از جاده خرد یکسو نشد و در سرتاسر شاهنامه گرانسنگ خویش بر مدار خرد و در دایره حکمت، آرمان خویش را پی گرفت؛ اما آرمان فردوسی چه بود که افزون بر همه ثروت و داراییدهقان توس، سیسال از عمر با ارزش این ابر مرد فرهنگ ایران را هم مصروف خود داشت؟ شاید بتوان همه آرمانهای فردوسی در واژه مقدس «ایران» خلاصه کرد.
ایرانی که میراثدار تمدنی چندین هزارساله، محمل زبان شیرین پارسی و ظرف هویتبخش مردمی مسلمان و آزاده است. مردمی که، چون خرد را و روشنی را و راستی و پاکی و مردمی را میستودند، به دین محمد (ص) گرویدند؛ اما در مغاک ستم خودکامگان اموی و عباسی گرفتار آمدند و اینک فردوسی یکتنه میکوشید تا با فدیه عمر و مال و جان خویش، روحی تازه در کالبد فسرده ایران و آزادهزادگان سرکوب شده ایرانی بر دمد و ایشان را از بند بندگی جانشینان خود خوانده خدا و رسول برهاند.
وی نه تنها سبب احیا که زمینه مراقبت هزارساله و همچنین حفظ پیوسته هویت و پیداکردن جایگاه خود حتی در میان شکستهای ایرانیان را نیز تضمین کند و گامی مهمتر و ارزندهتر مبنی بر انتشار و جاری شدن زبان در مرزهای متعدد سیاسی وزبان دیوانی کشورهایی که خود صاحب زبانها و تمدنهای کهنی هستند از جمله هند و عثمانی بردارد و بقول دکتر محمدحسنین هیکل روزنامه نگار پر آوزه مصری «ما ایرانی ماندیم، چون فردوسی داشتیم».
فردوسی عارفی بود که حتی به بدترین و سیاه ترین اتفاقات نیز نگاهی سرشار از امید داشت، برای نمونه در شاهنامه، شخصیتی مانند رستم علی رغم تمام توانایی و قدرتمندیاش، باز هم در لحظات سخت و دشوار مبارزه با حریفان، از خدا یاری میطلبید و به کمک و پشتیبانی او امیدوار بود.
علاوه بر این، در مقدمه داستانها و در آغاز نامههایی که شخصیتهای شاهنامه به هم مینویسند، نام خدا ذکر شده و بعد از امیدوار بودن به لطف و رحمتِ او سخن گفته میشود، مثلاً در جایی که فریدون به دو پسرش، سلم و تور نامه مینویسد، در ابتدای نامه از زبان او در وصف خداوند میخوانیم: «نماینده شب به روز سپید/ گشاینده گنج پیش امید/ همه رنجها گشته آسان بدوی/ برو روشنی اندر آورده روی».
ما نیز با وجود چنین اسطوره ای در تاریخ کشورمان باید از گفتار او پند بگیریم و حالا که در سخت ترین شرایط کرونایی هستیم با توکل به خدا و یاری خواستن از او از این اتفاق به سلامت خارج شویم.