تاریخ : جمعه, ۳۰ شهریور , ۱۴۰۳ Friday, 20 September , 2024
3
داستان دنباله دار

در جستجوی خود ـ بخش نخست

  • کد خبر : 14709
  • 18 اردیبهشت 1402 - 13:00
در جستجوی خود ـ بخش نخست
مثل هر روز منتظرش نشستم. داخل خانه قرار نمی‌گیرم. بچه‌های کوچه سر و صدا دارند. هر روز بازی فوتبال. همیشه پیراهنشان تا نیمه‌های تن خیس است... .

صبح من: آفتاب امروز بیشتر از قبل می‌تابد. گرمایش پیشانیم را تَر کرد. نفسم بالا نمی‌آید. مثل هر روز منتظرش نشستم. داخل خانه قرار نمی‌گیرم. بچه‌های کوچه سر و صدا دارند. هر روز بازی فوتبال. همیشه پیراهنشان تا نیمه‌های تن خیس است. مثل همیشه عرق پیشانی را با آستین می‌گیرند و باز ادامه بازی. بازی با توپی که همیشه در گردش است. هیچ زایده‌ای ندارد تا متوقفش کند. فقط جاذبه زمین بعد از دوران‌های پیاپی متوقفش می‌کند.

ـ «خاله توپو بنداز»

ـ «خاله بدو دیگه عرقمون خشک شد»

به یک باره به خودم آمدم دیدم توپ درست مقابل پای من ایستاده. با دست توپ را به وسط میدان کوچک بازی انداختم.

ـ «خاله دمت گرم. عمو هم میاد إن شاءالله»

همین که اسم عمو را به زبان آورد، آوار روی سرم خراب شد. ساعتی گذشته بود، اما خبری نشد. به روی زانو ایستادم و زیر لب گفتم: «الهی خدا از دهنت بشنوه پسر» به داخل خانه برگشتم که دیدم … .

برای خواندن ادامه‌ی داستان در روزهای آینده، «صبح من» را دنبال کنید.
لینک کوتاه : https://sobheman.com/?p=14709

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.