تاریخ : دوشنبه, ۲۶ شهریور , ۱۴۰۳ Monday, 16 September , 2024
2
داستان‌هایی پندآموز از جوامع‌الحکایات؛

اندر حکایت «دعای شیخ»

  • کد خبر : 59789
  • 05 شهریور 1403 - 13:00
اندر حکایت «دعای شیخ»
در دوشنبه‌های «صبح من» همراه خواهیم شد با حکایت‌هایی شیرین از جوامع‌الحکایات؛ حکایاتی کوتاه پر از نکات و اشارات سرگرم‌کننده و اخلاقی. محمدبن عوفی با نوشتن این کتاب، نام خدا را در ادبیات کهن ایران، جاودانه کرد. این حکایات توسط ناصر کشاورز، به فارسی روان بازنویسی شده است.

روزی یعقوب لیث، بیمار شد. طبیبان او هر کاری کردند، نتوانستند معالجه‌اش کنند. آنها گفتند: «هر کاری از دست ما برمی‌آمد، برای درمان تو کردیم اما فایده‌ای نداشت. حالا باید از بزرگان دین، کمک بگیری؛ شاید نجات پیدا کنی.»

بزرگان دربار، شیخ سهل عبدالله تستری را خبر کردند و از او خواستند تا دعایی در حق یعقوب کند.

شیخ، دعا کرد و گفت: «خدایا! سزای گناهان او را دادی، اینک پاداش عبادت‌های مرا به او بده تا از بیماری، نجات پیدا کند.»

بعد از این دعا، یعقوب لیث، بلافاصله شفا یافت تا حدی که دیگر هیچ دردی احساس نمی‎کرد. او دستور داد که هزار دینار بیاورند و پیش شیخ بگذارند. شیخ نگاهی به او کرد و گفت: «ما با قناعت کردن و چیزی نگرفتن از دیگران به این درجه رسیده‌ایم نه با حرص زدن و گرفتن.»

یعقوب دستور داد ارابه‌ی مخصوصی آوردند و شیخ را سوار آن کردند تا به خانه‌اش برگردد.

در بین راه، خدمتکار دربار به او گفت: «ای شیخ! اگر آن پول را می‌گرفتی و به مردم فقیر می‌دادی، بهتر نبود؟»

شیخ گفت: «بندگان خدا، روزی خود را از خدای خویش می‌گیرند. نباید در کار خدا فضولی کرد.

اخبار «صبح من» را در بله و ایتا دنبال کنید:
کانال «صبح من» در بله:
https://ble.ir/sobheman
کانال «صبح من» در ایتا:
https://eitaa.com/Sobheman

لینک کوتاه : https://sobheman.com/?p=59789
  • نویسنده : محمد عوفی
  • منبع : قصه های شیرین جوامع الحکایات
  • 24 بازدید
  • بدون دیدگاه

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.