«صبح من» با مناسبتهای مذهبی: امام موسی کاظم(ع)، امام هفتم شیعیان، در بیستم ماه ذی الحجه در سال ۱۲۸ قمری چشم به جهان گشود. ایشان با جمع روایات و احادیث و احکام، به احیای سنن پیامبر اکرم(ص) و پدران گرامی خود می پرداخت، و آنچه را که در پدرش، امام صادق (ع)، نظم و استحکام یافته بود را حفظ و تقویت میکرد و در راه انجام وظایف الهی تا آنجا کوشید که جان خود را فدای آن ساخت.
در ادامه، به مناسبت سالروز ولادت امام موسی کاظم(ع)، چند روایت خواندنی از زندگی این امام همام را با هم میخوانیم:
عفو و گذشت
متعب میگوید: موسى بن جعفر(ع) در باغ خرماى خود بود و شاخه درختان را میبرید. یکى از غلامان او را دیدم که دستهاى از خوشههاى خرما را برداشت و به دیوار انداخت.
من رفتم او را گرفته و به نزد حضرت بردم و گفتم: فدایت شوم من این غلام را دیدم که این خوشهها را برداشته بود.
حضرت فرمود: آیا گرسنهاى؟
غلام: نه آقاى من.
امام: برهنهاى؟
غلام: نه مولاى من.
امام: پس چرا این خوشهی خرما را برداشتى؟
غلام: دلم [خرما ] خواست.
امام: برو و این خوشه خرما هم از آن تو باشد.
و فرمود: او را رها کنید.
هم نشینى با مردم ضعیف
امام کاظم(ع) بر مرد سیاه پوست و زشترویى گذر کرد، بر او سلام کرد و نزد او نشست و مدتى طولانى با او گفتگو کرد. آنگاه فرمود: اگر حاجتى براى او پیش آمد آن را بر آورده مىکند.
در این هنگام شخصى گفت: یابن رسول اللّه! شما با آن منزلتى که دارید، نزد این مرد فرود مى آیید، آنگاه از نیازهایش سوال مىکنید در حالى که او به شما محتاجتر است.
حضرت فرمود: بندهاى از بندگان خداست که به حکم قرآن، برادر ماست و در زمین خدا حرکت مىکند و با او از یک پدریم و او آدم است و یک دین داریم که اسلام است و شاید روزگار، ما را نیازمند او کند و پس از اینکه بر او بالیدیم ما را در برابر خود، متواضع بیند.
حرمت برادر مومن
عبدالمومن من انصارى گوید: به محضر امام کاظم(ع) رسیدم و محمد بن عبداللّه جعفرى هم نزد آن حضرت بود. من با محمد، تبسمى کردم. امام که مشاهده مىکرد فرمود: او را دوست دارى؟
عرض کردم: بله، البته به خاطر شما را دوست دارم.
امام فرمود: او برادر توست و مومن، برادر مادرى و پدرى مومن است اگر چه از یک پدر نباشند (همه فرزند آدم و حوا هستند).
ملعون است کسى که به برادرش تهمت زند.
ملعون است کسى که به برادرش خیانت کند.
ملعون است کسى که برادرش را (از کجروى ) پند و اندرز ندهد.
ملعون است کسى که از برادرش غیبت کند.
ارزش کار
على بن ابى حمزه گوید: امام کاظم(ع) را دیدم که مشغول کار و فعالیت در زمین خودش بود به گونهاى که عرق بر بدنش جارى بود. به او عرض کردم: فدایت شوم! دیگران کجا هستند که شما اینگونه به زحمت افتادید؟
حضرت فرمودند: اى على! کسى که بهتر از من و پدرم بود، با دست خود در زمین کار مىکرد.
عرض کردم: او چه کسى بود؟
امام فرمود: رسول خدا، امیرالمومنین و پدران من، همه با دست خود کار مىکردند و البته کار کردن، عمل پیامبران و جانشینان آنها و بندگان شایسته خداوند است.
پرهیز از نامحرم
هارون الرشید، امام کاظم(ع) را زندانى کرد و سپس، کنیزى زیبا و فهمیده را به خدمت او در زندان فرستاد و در حقیقت، نظرش این بود که آن حضرت به کنیز تمایل پیدا کند و منزلت او در بین مردم کم شود و یا این که تمایل او به کنیز، بهانهاى به دستش دهد تا بتواند امام را بیشتر تحت فشار قرار دهد.
او خادم دیگرى را هم به زندان فرستاد تا نظارهگر آن کنیز باشد.
خادم دید آن کنیز، پیوسته در حال سجده به سر مىبرد و مىگوید: قدوس، قدوس، سبحانک، سبحانک، سبحانک.
او را نزد هارون بردند، دیدند از خوف خدا مى لرزد.
به او گفتند: این چه حالتى است که پیدا کردى؟
در جواب گفت: عبد صالح را دیدم که چنین بود و پیوسته تا آخر عمر، از این حالات برخوردار بود.