«صبح من» با دانستنیها: پادشاهان هخامنشی هر سال به مناطق مختلف امپراطوریشان سفر میکردند. در این سفرها، مردم منطقه در حد توان خودشان از شاهشان پذیرایی میکردند و به او هدیه میدادند. هدیهها گاهی خیلی گرانبها، مثل جواهرات نایاب و گاهی خیلی ساده، مثل سبد کوچکی پر از میوه بودند. شاه معمولاً همهی آنها را با سپاسگزاری و خوشحالی میپذیرفت و گاه خود نیز به هدیهدهندگان هدیه میداد. در ادامه، ماجرایی از مردی پارسی میخوانیم که تصمیم گرفت به پادشاهش، جرعهای آب پیشکش کند. با ما همراه باشید.
میگویند اردشیر دوم، پادشاه هخامنشی، در یکی از سفرهایش با مردی از اهالی پارس روبهرو شد. مرد که انتظار دیدن پادشاه را نداشت، از طرفی ذوقزده بود و از طرف دیگر به خاطر اینکه نمیتوانست هدیهای به پادشاه بدهد، شرمنده بود، او ناگهان با تمام قدرت به طرف رودخانهای به نام «کوروش» که از آن حوالی میگذشت دوید و با دو دستش مقدار کمی آب برداشت و به سوی پادشاه برگشت. دستانش را به طرف اردشیر دراز کرد و گفت: «من دوست داشتم بهترین چیزی را که در خانه دارم پیشکشتان کنم. اما حالا میتوانم با جرعهای آب از رودخانهی کوروش احترامم را به شما نشان دهم.»
شاه که از کار این مرد پارسی بسیار خرسند شده بود، هنگامی که به اردوگاهش رسید، لباسی زیبا، کاسهای زرین و هزار سکهی طلا را به همراه پیکی برای وی فرستاد و از پیک خواست تا پیغامش را به آن مرد برساند. پیغام اردشیر چنین بود: «من دوست دارم تو را با این هدیه خوشحال کنم؛ همان طور که تو با هدیهات مرا خوشحال کردی. دلم میخواهد از این به بعد با کاسهای که برایت فرستادم، از رودخانه آب برداری و بنوشی.»