رمان کوه‌های سفید ـ بخش دوم

مجله‌ی خبری «صبح من»: کلیدها چهار تا بودند و سومی، کشو را باز می‌کرد. ساعت را برداشتم و به آن خیره شدم. کار نمی‌کرد اما من می‌دانستم که آدم باید آن را کوک کند و عقربه‌ها را به وسیله‌ی پیچ کوچکی که در یک طرف آن است، میزان کند. اگر کوک را یکی، دو بار … ادامه خواندن رمان کوه‌های سفید ـ بخش دوم