جشن کلاهکگذاری مجلهی خبری «صبح من»: به جز ساعت بالای برج کلیسا، پنج تا ساعت دیگر هم توی دهکدهی ما بود که همهی آنها وقت را تقریبا درست نشان میدادند. یکی از این ساعتها مال پدرم بود که روی تاقچهی اتاق نشیمن جای داشت و پدر، هر شب، قبل از آنکه بخوابد، کلید را از … ادامه خواندن رمان کوههای سفید ـ بخش اول
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.