هر چه باشی، تو به ریشهات وصلی ـ قسمت دوم
مجلهی خبری «صبح من»: این بار جکس باز هم با شوخیهای خاص خودش آب یخ را روی سرم خالی کرده بود. چیزی نگفتم و حولهام را برداشتم. وقتی با حوله سر و صورتم را خشک کردم دیدم جکس به حالت انفجار افتاده. تمام تلاش خودش را میکرد که نخندد. صورت سفیدش این بار قرمز شده … ادامه خواندن هر چه باشی، تو به ریشهات وصلی ـ قسمت دوم
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.