رویای کاراملی با اکلیل نقرهای؛ جنگجویان تاریکی ـ بخش ۹
مجلهی خبری «صبح من»: همان شب، ناگهان هوا تغییر کرد. آسمان که صاف بود، ابری شد و جلوی نور ماه را گرفت. نور ماه به سختی به زمین میرسید. کارامل و خاکستری، کنار هم نشسته و موش لاغری را با هم قسمت میکردند. گربههای دیگر هم آن اطراف شام میخوردند. خاکستری پرسید: «نقرهای کجاست؟» کارامل … ادامه خواندن رویای کاراملی با اکلیل نقرهای؛ جنگجویان تاریکی ـ بخش ۹
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.