رویای کاراملی با اکلیل نقرهای ـ بخش صد و هفدهم
مجلهی خبری «صبح من»: آن شب، نقرهای مانند هر جنگجوی خسته پس از یک روز پرکار، به خواب عمیقی فرو رفت. نفهمید چقدر خوابیده بود که ناگهان از خواب پرید. خزش از شدت ناآرامی سیخ ایستاده بود. بلند شد و از روی گربههای خوابیده، رد شد تا به بیرون برود. تحمل اینکه داخل اردوگاه باشد … ادامه خواندن رویای کاراملی با اکلیل نقرهای ـ بخش صد و هفدهم
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.