رویای کاراملی با اکلیل نقرهای ـ بخش صد و سیزدهم
مجلهی خبری «صبح من»: کارامل و خاکستری از سراشیبی سُر خوردند و جلوی ورودی اردوگاه، متوقف شدند. کارامل با لبخندی خجالتی، به خاکستری نگاه کرد و تصویر خودش را در برق چشمان مهربان او دید. به ورودی نگاه کرد؛ نفس عمیقی کشید و با هم به داخل رفتند. اوضاع اردوگاه، آن طور که کارامل انتظار … ادامه خواندن رویای کاراملی با اکلیل نقرهای ـ بخش صد و سیزدهم
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.