رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش نود و ششم

مجله‌ی خبری «صبح من»: رعد، نقره‌ای و دوده‌پوستین کنار هم و سه گربه‌ی هم گروهشان، کمی دورتر نشسته بودند. رودبانو، بوران‌شاه را به داخل لانه‌ی خود برده بود. رعد و نقره‌ای هر طور که شده سعی کردند به رهبرشان هشدار دهند، مراقب تله‌ی احتمالی باشد. نقره‌ای آهسته پرسید: «چرا این قدر طول کشید؟» رعد هم … ادامه خواندن رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش نود و ششم