رویای کاراملی با اَکلیلِ نقرهای ـ بخش نود و پنجم
مجلهی خبری «صبح من»: مهلت یک هفتهای بورانشاه برای پیدا کردن جاسوس، به پایان رسیده بود. از آنجایی که بورانشاه، به گربههایش اعتماد داشت، دیگر روی این موضوع، پافشاری نکرد. گربهها نفهمیدند چطور اما تا بخواهند سه لیس سریع به پنجهشان بزنند، زمانی رسید که باید به ملاقات قبیلهی آب بروند. صبح آن روز بورانشاه … ادامه خواندن رویای کاراملی با اَکلیلِ نقرهای ـ بخش نود و پنجم
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.