رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش هشتادوچهارم

مجله‌ی خبری «صبح من»: وقتی کارامل به اردوگاه برگشت، بسیار خسته، شوکه و گرسنه بود. به سرعت یک موش را از میان شکارهایی که گرفته بودند، انتخاب کرد و کنار نقره‌ای که در سایه‌ی سرخس‌ها نشسته بود، رفت تا ناهارش را بخورد. نقره‌ای با میویی دوستانه از خواهرش استقبال کرد و رفت تا چیزی برای … ادامه خواندن رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش هشتادوچهارم