رویای کاراملی با اَکلیلِ نقرهای ـ بخش هفتادودوم
مجلهی خبری «صبح من»: دستهی گربههای قبیلهی آتش، هنگام غروب، از اردوگاه به سمت چهارصخره حرکت کردند. همگی هیجانزده و کمی مضطرب بودند. بورانشاه، گربههایش را که پشت سرش میدویدند، راهنمایی میکرد و با عزمی راسخ، قدم برمیداشت. کارامل از برخورد تندی که با خاکستری داشت، کمی احساس عذاب وجدان میکرد. بنابراین عقب رفت و … ادامه خواندن رویای کاراملی با اَکلیلِ نقرهای ـ بخش هفتادودوم
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.