رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش شصت‌ونهم

مجله‌ی خبری «صبح من»: یک ماه از روزی که گربه‌های خانگی به قبیله‌ی آتش آمده بودند، می‌گذشت. همگی به جنگل عادت کرده و آنجا را مثل کف پنجه‌شان می‌شناختند. حتی کم کم داشتند از یاد می‌بردند که زمانی گربه‌ی خانگی بودند. اما کسانی در قبیله بودند که نمی‌گذاشتند گربه‌های خانگی به راحتی اصل و نسبشان … ادامه خواندن رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش شصت‌ونهم