رویای کاراملی با اَکلیلِ نقرهای ـ بخش شصتودوم
مجلهی خبری «صبح من»: بوران حیرتزده میو کرد: «گلبرفی! فکر نمیکردم که بتونم پیدات کنم.»ـ حالا که تونستی پیدام کنی و من هم با کمال میل حاضرم درمانگرتون باشم. بوران هنوز از شوک بیرون نیامده بود که ببری پرسید: «راستی، الان چند نفر شدیم؟»نقرهای کمی فکر کرد و گفت: «طبق آخرین آمار … اوومم … … ادامه خواندن رویای کاراملی با اَکلیلِ نقرهای ـ بخش شصتودوم
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.