رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش شصتم

مجله‌ی خبری «صبح من»: تنها یک روز تا آغاز بهار به صورت رسمی باقی مانده بود. ولی بهار، پیش از این، آمدنش را با معدود شکوفه‌های درختان اعلام کرده بود. گربه‌ها خیلی هیجان‌زده بودند. بعضی از پیشی‌های کمی لوس، دلتنگ صاحبانشان می‌شدند و ناراحت بودند. بوران همه‌ی گربه‌ها را دور هم جمع کرده بود.گفت: «فردا … ادامه خواندن رویای کاراملی با اَکلیلِ نقره‌ای ـ بخش شصتم