در جستجوی خود ـ بخش بیستم

«صبح من»: ویلچر از زیر دستش در رفت. جواد به زمین خورد اما خوشبختانه جز کبودی اتفاقی نیفتاد.علی برای پدرش خیلی هول کرد. گله کرد که چرا پدر را تنها رها می‌کنی. این اولین جرقه بحث پسر و مادری در خانه ما بود.ـ «دلت می‌سوزه خودت هوای باباتو داشته باش. همه چی گردن منه.»ـ «آره … ادامه خواندن در جستجوی خود ـ بخش بیستم