«صبح من»: چادرم را سرم کردم و از خانه خارج شدم.ـ «به به ندا خانم. چه عجب ما شما رو دیدیم. چرا نمیای پیش من؟ چرا هواخوری نمیای تو باغ؟ راحت باشید.»ـ «سلام زری خانم. ممنون. مشغولم دیگه تازه چند وقته جابجا شدیم هنوز خونه کامل مرتب نشده. هی دارم خورده ریز جابجا میکنم.»آنقدر هول … ادامه خواندن در جستجوی خود ـ بخش هشتم
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.